داستان مسئولانی با حرف های بدون عمل!

علی تبریزی در خبر آنلاین نوشت: اگر فردی با ظاهری دین دارانه، محاسن بلند و یقهبسته در صف اول نماز ایستاده و مسئولیتی برای خودش دستوپا کرد و بعد از گذر ایامی به ناگاه نامش را در لیست مفسدان اقتصادی مشاهده نمودیم اولاً تعجب نکنیم و ثانیاً آن را در زمره دینداران ندانیم. بدانیم آنچه تا دیروز میدیدیم ظاهری بود بی باطن، صورت فریبندهای که از درون تهی بود، مانند سیب گندیدهای که هنوز ظاهرش زیباست اما داخلش کرمخورده!
اخلاق و سیاست دو مؤلفه مهم حیات بشرند که حاکمان -بهصورت مستقیم- و مردم -به شکل غیرمستقیم- با آن روبهرو بوده و هریک نگرش متفاوتی نسبت به آنها داشتهاند. عدهای قائل به تفکیک کامل آن دو هستند و گروهی به تلفیق معتقدند.
مولای متقیان حضرت علی (ع) رابطه مستقیمی بین اخلاق و سیاست قائل بودند و اخلاق را به عنوان یک عنصر نظارتیِ درونی برای مهار و کنترل قدرت تلقی نموده و هرگز بین آن دو مقوله تفکیک قائل نمیشود و سیاست منهای اخلاق را سیاست اسلامی نمیداند. البته این دیدگاه فقط مختص اسلام نیست بلکه فلاسفه سیاسی و صاحبان اندیشه در طول تاریخ نیز غالباً سیاست را بر پایه اخلاق استوار کردهاند.
برای نمونه سقراط معتقد بود که دانش سیاسی باید مقدم بر هر چیز، مردم را با وظایف اخلاقی خود آشنا سازد. افلاطون نیز حکومتها را با معیار اخلاقیات محک میزند و در نگاه ارسطو سیاست وسیلهای برای نیل به سعادت و زندگی اخلاقی است. لذا در این مجال بر آن شدیم تا نگاهی متفاوت به برخی فرمایشات معصومین علیهمالسلام بیندازیم تا شاید به مطلوبی جدید رسیدیم و روشی مورد تغییر قرار گرفت و عملکردی اصلاح شد، اگر هم نه روح تازهای در کالبد وجودمان دمیدن گیرد.
تقید شرعی مسئولان
در سالهای گذشته بسیار دیده و شنیدهایم که فلان مسئول یا فلان آقایِ حزباللهی و دیندار و چهبسا سختگیر و بیشازاندازه مقید به آداب شرعی متهم به فساد اخلاقی یا مالی شده است. برفرض که بسیاری از این اتهامات هم نادرست بوده باشد باز هم موارد فراوانی از فساد جماعتی با این ظواهر بوده و هست که با اثبات رسیده و میرسد. نتیجه چه میشود؟
عدهای که در قرآن از آنها به “فی قُلوبهم مَرَضٌ” یاد میشود شروع به شبههافکنی کرده و میگویند دیدید!؟ این بود اسلام!؟ این هم از دین و دینداران و حزباللهیهایتان! از اول هم نگفتیم دین افیون ملتهاست!؟ نگفتیم همه اینها حرفهای توخالی است برای بازی دادن من و شما!؟
گروهی هم با شنیدن اخبار چنین فسادها و دیدن چنین شبهاتی چارهای ندارند جز تسلیم در برابر اهداف شیطان که بر زبان منافقان جاریشده است. چهبسا تا حدودی حق هم داشته باشند زیرا از هر زاویهای که مینگرند راه توجیهی نمییابند.
اما بهراستی حق چیست و با کیست!؟ اگر این عده دیندارند پس چرا اینگونه کردهاند؟ و اگر نیستند اینهمه ظواهر و افعال و سکنات متشرّعانِ را چگونه تفسیر کنیم؟
رئیس مکتب تشیع حضرت امام صادق (ع) دربیانی دقیق و شیوا به علت این اشتباه راهبردی ما اشاره مینمایند. درواقع ما از ابتدای انقلاب یک خطای بزرگ در تشخیص آدمها داشته و داریم و همین مسئله باعث بهاشتباه افتادن و سپردن مسئولیتها به ناهلان شده است.
حضرت در سخنی صریح به عدهای از اصحابشان میفرمایند: «تَجِدُ الرَّجُلَ لَا یُخْطِئُ بِلَامٍ وَ لَا وَاوٍ خَطِیباً مِصْقَعاً» شخصی را مییابی که در سخنوری، در بیان لام یا واوی خطا نمیکند. [او را میبینی که] خطیبی است زبردست. «وَ لَقَلْبُهُ أَشَدُّ ظُلْمَهً مِنَ اللَّیْلِ الْمُظْلِمِ» ولی [وقتی به دلش نگاهی میکنی] دلش از شب تاریک و ظلمانی، تاریکتر و سیاهتر است! «وَ تَجِدُ الرَّجُلَ لَا یَسْتَطِیعُ یُعَبِّرُ عَمَّا فِی قَلْبِهِ بِلِسَانِهِ وَ قَلْبُهُ یَزْهَرُ کَمَا یَزْهَرُ الْمِصْبَاحُ.» و شخصی را مییابی که نمیتواند آنچه در دل دارد به زبان بیاورد (بیان خوبی ندارد، شاید آدم سادهلوحی است) اما دلش [از نور ایمان مملو است و] مانند چراغ نورافشانی میکند. (۱)
این روایت زیبا نشاندهنده خطای بزرگ ما در تشخیص افراد است. ما از ابتدای انقلاب ملاکمان در تعیین صلاحیتها، میزان تَمَسُّک به ظواهر دین بوده و کماکان هم هست. یعنی نگاه میکردیم چه کسی بیشتر نماز میخواند، روزه میگیرد، عبادتش بیشتر است، ظواهر دینی اعم از لباس و غیره را بهتر رعایت میکند و اموری از این قبیل. حال آنکه امام میفرماید اینها ملاکهای خوبی نیستند.
اینها ظواهری هستند که باطنشان مشخص نیست. اشتباه نشود، نه اینکه نماز و روزه و تمسّک به ظواهر شرعی بد باشد، نه، بلکه اینها باید با تَنَسُّک و باطن و قلب انسان متصل باشد. اگر ظاهر و باطن فرد باهم اتصال داشت که آن فرد، فرد مطلوب و موردنظر امام صادق (ع) است و اگرنه بدانیم چهبسا پشت پرده این ظاهر فریبنده، باطنی سیاه باشد.
تنسّک، نه تمسّک!
امام راحل در چهل حدیث مینویسد: «اگر نفوس یکسره متوجه به دنیا و تعمیر آن باشند و منصرف از حق باشند، گرچه اعتقاد به مبدأ و معاد هم داشته باشند، منکوس هستند… بلکه کسی که اظهار ایمان بالغیب و حشرونشر کند، و خوف از آن نداشته باشد و این ایمان او را به عمل به ارکان نرساند، او را باید در زمره منافقین به شمار آورد نه مؤمنین.
و ممکن است اینطور مؤمنین صوری، مثل اهل «طائف»- که در حدیث شریف مثل برای آن نوع زده است که گاهی مؤمناند و گاهی منافق- باشند، و خداینخواسته این ایمان بیمغزی که در ملک بدن آنها بههیچوجه حکومت ندارد زائل شود، و با نفاق تمام از دنیا منتقلشده و جزء منافقین محشور گردند. و اینیکی از مهماتی است که باید نفوس ضعیفه ما به آن خیلی اهمیت دهند، و مراقبت کنند که آثار ایمان در جمیع ظاهر و باطن و سرّ و علن نافذ و جاری باشد.» (۲)
لذا این تعبیر امام (ره) معروف است که میفرمود: «تنسّک، نه تمسّک، این کارساز است».
تنسک یعنی تعبّد. تمسّک یعنی بحثهای برهانی عقلی. یکی تو بگو، یکی من بگویم! مدام تو بگو و من بگویم! کسی که روحیه تنسّک ندارد، اگر صد برهان هم برایش اقامه کنی، از جا حرکت نمیکند. آنچه تکانش میدهد، روحیه تعبّد است که ندارد.
در حقیقت اگر فردی با ظاهری دیندارانه، محاسن بلند و یقهبسته در صف اول نماز ایستاده و مسئولیتی برای خودش دستوپا کرد و بعد از گذر ایامی به ناگاه نامش را در لیست مفسدان اقتصادی مشاهده نمودیم اولاً تعجب نکنیم و ثانیاً آن را در زمره دینداران ندانیم. بدانیم آنچه تا دیروز میدیدیم ظاهری بود بی باطن، صورت فریبندهای که از درون تهی بود، مانند سیب گندیدهای که هنوز ظاهرش زیباست اما داخلش کرمخورده!
مطلب را بابیان خاطره مرحوم آقا مجتبی تهرانی از امام راحل (ره) بهپایان میرسانیم. ایشان چنین نقل میکنند: «امام میفرمود شخصی میآمد و مرتب نهجالبلاغه و قرآن نزد من میخواند. بعد آن رجل الهی فرمود آن آقا تمسّکش خیلی زیاد بود اما تنسّک نداشت! حرف را خیلی خوب رج میکرد اما در دلش خبری از آن حرفها نبود. دل، از حرفهایی که میزد خبر نداشت!» (۳)
پینوشت:
۱- الکافی، باب فی ظلمه قلب المنافق، ج ۲، ص ۴۲۲
۲- امام خمینی (ره)، چهل حدیث، حدیث ثلاثون
۳- آیتالله مجتبی تهرانی (ره)، رسائل بندگی، دفتر دل، فصل نخست
درس خارج رهبری و نکتهای که مغفول ماند
مولای متقیان حضرت علی (ع) باوجود برخورداری از مقام عصمت به یاران خود میفرمود: «من از نقد شما فراتر نیستم هرآن چه را لازم میدانید با من بگویید و بیم و هراسی نداشته باشید.»
برخورد جالب رهبر معظم انقلاب با طلبه منتقد در جلسه درس خارج فقه سه شنبه ۱۳ آذرماه در اغلب رسانهها تحتالشعاع مباحث مطروحه درباره بازنشستگی مدیران قرار گرفت. حال آنکه این رفتار حاوی نکات ارزشمندی برای سایر مدیران و عموم مردم بود.
اینکه یک طلبه ساده بهراحتی میتواند خود را مقابل بالاترین مقام حکومتی برساند، انتقادش را مطرح کند، تیغ نقدش هم برّنده باشد، نه تنها ترسی از بازخورد نقد نداشته باشد بلکه با تهوّر و بیپروایی و با لحنی همراه با عصبانیت و صدای بلند رهبرش را خطاب کند و در انتها نه فقط با او برخورد نشد که فردای آن روز رهبر جامعه اسلامی از او عذرخواهی هم کرد! چه درسی از این بالاتر برای مسئولان جامعه ما؟
مسئولانی که گاهی با زبان ملایم هم نمیشود از اغلب آنها انتقاد کرد. آقا به همه مسئولان درس عملی دادند که هیچکس از خطا مصون نیست لذا حتی یوسف صدیق نیز در جایگاه نبوتش به خدا چنین عرضه میدارد: «اگر خدای بزرگ و مهربان بر آدمی رحم نیاورد هیچ انسانی از خطر نفس امّاره در امان نیست و به کمک خداوند نیاز دارد.» (آیه ۵۳ سوره یوسف)
از طرفی نقد مردم جامعه زمانی ارزش پیدا میکند که گوش شنوا و نقدپذیری باشد. رهبری بارها در جلسات با اقشار مختلف مردم این موضوع را به اثبات رساندند که شنونده نقدهای کارگشا هستند و ایکاش سایر مسئولان نیز بجای تخطئه نقّادان دلسوز، از آنها استقبال میکردند.
حتی مولای متقیان حضرت علی (ع) نیز با وجود برخورداری از مقام عصمت به یاران خود میفرمود: «من از نقد شما فراتر نیستم هر آنچه را لازم میدانید با من بگویید و بیم و هراسی نداشته باشید.»
این سیره علوی برای نهادینه کردن نقد و نصیحت به رهبران و حاکمان دولت اسلامی بوده و هست و جلوه عینی و حقیقی دموکراسی دینی به شمار میرود. سایر مسئولان ما نیز باید از نقد و نظر روی نگردانند، چهره درهم نکشند، به اصل مشورت بهویژه با عالمان و فرهیختگان و تجربه آموختگان سخت پایبند باشند تا تصمیمات سنجیدهتر و بیعیبتر باشد.
از طرفی نقدپذیری و قبول نصیحت از نشانههای تواضع است، زیرا افراد متکبّر حاضر نیستند از کسی نصیحت یا انتقادی بشنوند. در روایات، عنوانی وجود دارد به نام «قبول النُّصح»؛ یعنی پندپذیری و قبول نصیحت. این صفت ستایششده، مقدمه کمال انسان است و بدون آن خطاهای انسان برطرف نمیشود.